علیرغم خشم عمومی نسبت به فساد کنترل سیل - میلیاردها دلاری که همراه با خانهها، جانها و معیشت از بین رفت - طبقه سیاسی هیچ چیز یاد نگرفته است. یا بهتر بگوییم، دقیقاً درس اشتباهی را یاد گرفته است.
در حالی که کشور در حال جوشش است، کمیته دو مجلسی نمایندگان کنگره و سناتورها با کمک به افراد در موقعیتهای بحرانی (AICS) و کمک پزشکی به بیماران نیازمند و ناتوان مالی (MAIFIP) پیش میروند. اینها به عنوان برنامههای شفقت فروخته میشوند. در واقعیت، آنها بشکههای چرب در لباس جدید هستند، کمکهای مجدداً بستهبندی شده برای مصرف انتخاباتی، ابزارهایی برای سیاستمداران تا خود را با رأیدهندگان محبوب کنند در حالی که نیکوکار به نظر میرسند.
روی کاغذ، AICS و MAIFIP قابل دفاع، حتی قابل تحسین به نظر میرسند. آنها به عنوان ابزارهای کاهش فقر معرفی میشوند، کمک موقت برای افرادی که توسط بحران - بلایایی مانند سیل و زلزله، یا فوریتهای پزشکی که میتوانند پساندازهای اندک یک خانواده را یکشبه از بین ببرند - آسیب دیدهاند.
نظریه فشار جامعهشناس رابرت مرتون منطق آکادمیک را ارائه میدهد. وقتی افراد تحت فشار شدید قرار میگیرند، وقتی راههای قانونی برای بقا مسدود میشوند، به مکانیسمهای مقابلهای متوسل میشوند که ممکن است قانون را نقض کنند. جرم، در این دیدگاه، از شکست اخلاقی نیست بلکه از ناامیدی ناشی میشود. برنامههایی مانند AICS و MAIFIP، حداقل در تئوری، آن فشار را کاهش میدهند. آنها زمان میخرند. آنها مردم را سرپا نگه میدارند تا بتوانند دوباره روی پای خود بایستند.
این منطق زیربنای شبکههای ایمنی اجتماعی دموکراسیهای بالغ است: مراقبتهای بهداشتی جهانی، مزایای بیکاری، کمک غذایی، حمایت مسکن. اینها اعمال خیریه نیستند بلکه سرمایهگذاری در ثبات اجتماعی هستند. آنها تشخیص میدهند که وقتی مردم در لحظات بحران حمایت میشوند، جامعه به عنوان یک کل امنتر، سالمتر و مولدتر میشود.
اما نظریه زمانی فروپاشی میکند که اجرا فاسد باشد.
برای اینکه چنین کمکی کار کند، باید یک بوروکراسی واقعی پشت آن باشد - شایسته، حرفهای، ایزوله شده از سیاست. باید معیارهای واضح و قابل اندازهگیری برای واجد شرایط بودن وجود داشته باشد. باید پرسنل آموزشدیدهای باشند که ارزیابیها را بر اساس نیاز انجام دهند، نه وفاداری. باید نظارت و پایش وجود داشته باشد تا اطمینان حاصل شود که کمک برای هدف مورد نظر استفاده میشود. و مهمتر از همه، باید ارزیابی وجود داشته باشد: آیا کمک واقعاً به ذینفع کمک کرد تا بهبود یابد، کار پیدا کند، مسکن امن کند یا سلامتش را پایدار کند؟
این نیازمند تخصص فنی، انضباط نهادی و بله، پول است - نه فقط برای ذینفعان بلکه برای افرادی که برنامه را به درستی اداره میکنند. این کار کندی است و بیجلوه. خود را به بریدن روبان یا عکس یادگاری نمیدهد.
این حفاظتها را از بین ببرید، و کمک به یک کمک مالی تبدیل میشود.
دقیقاً همین است که در زمینه فیلیپین اتفاق میافتد. برنامهها توسط پرسنل منصوب شده سیاسی اداره میشوند که به راحتی توسط حمایت و فشار خم میشوند. ذینفعان نه به این دلیل انتخاب میشوند که بیشترین نیاز را دارند بلکه به این دلیل که از نظر سیاسی مفید هستند. حتی نیازمندان واقعی مجبورند در پیچ و خم تأییدیهها و امضاها حرکت کنند و از افرادی که کلیدهای بودجه عمومی را در دست دارند، طلب لطف کنند. نیاز به تنهایی هرگز کافی نیست؛ شما باید ارتباطات هم داشته باشید.
در مصاحبههای من با ذینفعان این برنامههای کمک مالی، واقعیت حتی آزاردهندهتر است. برخی مزایای خود را به رباخواران گرو میگذارند. آنها درخواست پیشپرداخت نقدی میکنند؛ رباخوار کارت آنها را میگیرد. وقتی کمک بالاخره آزاد میشود، رباخوار پول را برداشت میکند و فقط نیمی را به ذینفع میدهد. پنجاه درصد در شکار ناپدید میشود. پولی که برای دارو یا کمک بحران در نظر گرفته شده به سود رباخواران تبدیل میشود. این حمایت اجتماعی نیست؛ این استثمار سازمانیافته است.
و چون پول به عنوان balato تلقی میشود - چیزی که توزیع میشود، نه کسب میشود - اغلب به همان صورت خرج میشود. الکل. سیگار. مواد مخدر. قمار: tongits، pusoy، ماهجونگ. منطق ساده و خورنده است: دولت به هر حال فاسد است، پس چرا با پولش مانند یک چیز مقدس رفتار کنیم؟ کمکهای مالی نه به عنوان بودجه عمومی بلکه به عنوان غنایمی که باید مصرف شوند، دیده میشوند.
اینجاست که آسیب عمیقتر میشود. AICS، MAIFIP و برنامههای مشابه، وقتی از اجرای مبتنی بر شایستگی تهی میشوند و در حمایت غرق میشوند، دستاورد سیاسی کوتاهمدت اما زوال اجتماعی بلندمدت تولید میکنند. آنها فرهنگ وابستگی و گدایی را پرورش میدهند. آنها این ایده را عادی میکنند که بقا به کار یا حقوق بستگی ندارد، بلکه به دسترسی به حامیان بستگی دارد.
نظریه یادگیری اجتماعی در جرمشناسی از جایی شروع میشود که نظریه فشار مرتون به پایان میرسد. وقتی مردم به طور مکرر تسکین را نه از طریق نهادها بلکه از طریق لطف سیاسی تجربه میکنند، درس خطرناکی یاد میگیرند: فساد سود میبرد. Diskarte به فضیلت تبدیل میشود. دسترسی بیشتر از تلاش اهمیت دارد. شما نیازی به کار ندارید؛ شما به نزدیکی به کسانی نیاز دارید که آبخور دولت را کنترل میکنند. آرا به ارز تبدیل میشوند، نه از روی جهل بلکه از روی محاسبه منطقی فروخته میشوند. چرا اصلاحات را مطالبه کنید وقتی میتوانید ayuda را مطالبه کنید؟
این همان منطقی است که سلسلههای سیاسی، کلاهبرداریهای بشکه چرب و رکتهای کنترل سیل را سوخت میدهد. همه یک اکوسیستم هستند. همان کنگرهای که پروژههای زیرساختی را خشک میکند اکنون بر حق خود برای توزیع رحمت به صورت دستی اصرار دارد. همان سناتورهایی که علیه فساد فریاد میزنند به برنامههایی که آن را در پایه نهادینه میکنند چسبیدهاند.
فقط یک دلیل وجود دارد که مجلس نمایندگان و سنا برای پیش بردن AICS و MAIFIP در شکل فعلیشان مصمم هستند: یادآوری نام. دیده شدن. بیمه انتخاباتی. این برنامهها نام سیاستمداران را مستقیماً در جیب رأیدهندگان قرار میدهند. آنها پوسترهای تبلیغاتی هستند که با پول میآیند.
اگر رئیسجمهور فردیناند مارکوس جونیور در مورد لفاظی ضد فساد خود جدی است، این لحظه اثبات آن است. این زمانی است که خط قدیمی او باید دوباره طنینانداز شود: Mahiya naman kayo. او باید MAIFIP و AICS را همانطور که در حال حاضر طراحی شدهاند وتو کند. هیچ چیز رستگارکنندهای در برنامههایی که خود را به عنوان شفقت جا میزنند در حالی که فساد میپرورانند، وجود ندارد.
کمک مشکل نیست. کمک سیاسی شده مشکل است. این بودجهها باید به سمت خدمات اجتماعی که مستقیماً توسط نهادها با ماموریتهای واضح، کارکنان حرفه ای و معیارهای مبتنی بر شواهد مدیریت میشوند، هدایت شوند. کمک باید بدون اثرانگشت سیاسی ارائه شود. ما باید فشارهای واقعی که فیلیپینیها با آن مواجه هستند - فقر، بیماری، فاجعه - را مورد توجه قرار دهیم اما باید این کار را به گونهای انجام دهیم که کرامت را بازیابی کند، نه وابستگی را.
هر چیزی کمتر از این کمک نیست. این فساد است که در اسکناسهای کوچک توزیع میشود. – Rappler.com
ریموند ای. نراگ، دکتری، استادیار جرمشناسی و عدالت کیفری در دانشکده عدالت و ایمنی عمومی، دانشگاه جنوبی ایلینوی، کاربوندیل است.


